با پیدایش فرهنگ جدید تحولاتی بنیادی در فرهنگ سنتی و قدیم رخ داد. آنچه که در گذشته اصیل انگاشته میشد اکنون واهی پنداشته میشود. در فرهنگهای سنتی از جمله فرهنگ مسیحی و اسلامی بنای حیات بشر بر نوعی انسان شناسی مبتنی بود که انسان جدید غربی اساس تفکر خود را بر فراموش کردن آن بنیان نهاد.
🔹انسان شناسی دینی انسان را چون موجودی آسمانی بر روی زمین که به صورت الهی آفریده شده است، تلقی میکرد چنان که در حدیث نبوی آمده: «خلق الله آدم على صورته.» یعنی خداوند آدم را مطابق با صورت خویش آفرید. در تورات و دیگر آثار دینی نیز این قول به صورت مختلف آمده است. این تصویری است که اسلام و مسیحیت و سایر تمدنهای دینی به نحوی از انحاء از آدمی به دست میدهند یعنی پایهٔ این تمدنها بر این اصل استوار است که انسان موجودی معنوی است و انسانیت او در حفظ اصالت معنوی است که در برهه ای از زمان در گذرگاه حیات این جهانی قرار گرفته است .
به عبارت دیگر ظهور و خفای ساحات وجود آدمی بسته به عهد و پیمانی است که با حق حتی قبل از پیدایی این جهانی و ظهور عالم تکلیف، داشته است و میتوان گفت که این انسان شناسی معنوی در همۀ فرهنگهای مشرق زمین به صور مختلف وجود داشته است و انسان شرقی همواره در ساحت حقیقت به نظاره و تماشای عالم قیام کرده است.
🔹انکار ساحت معنوی عالم
انکار اینکه آدمی فاقد استعداد درک ساحت معنوی عالم و فاقد علم معنوی و استعداد سیر در ماوراء الطبیعه است، ابتدا در فلسفه جدید تمامیت یافته است.
عقل جزوی اعداد اندیش نیز اصل الاصول معرفت شناسی و جهان شناسی و انسان شناسی جدید تلقی گردید. عقل که در این عالم مکانیستی و غیر معنوی از زمان و مکان نمی توانست بگذرد و ورای عالم محسوس را نظاره کند خود محدودکننده عالَم انسانی بود. پس علم، دیگر کاشف حقایقی از ساحت متعالی از زمان و مکان فانی نبود.
راسیونالیسم و سیانتیسم جدید که نظرگاه معرفت شناسی جدید است، ناقض ادعای تعقل دینی است که داعیه سیر و سفر به عوالم قدسی و متعالی داشت و این همان است که شرارد «غیر انسانی شدن انسان در ساحت علم جدید» و فرهنگ و تمدن جدید میخواند. انسانی که چنین خود را ادراک میکند در واقع یکی از ساحات حیاتی، یعنی ساحت باطنی حیات خویش را به حجاب وهم کشیده است.
همین تلقی با نظرگاهی مثبت در نوشته ای از کرد، استاد دانشکده بالیول در آکسفورد، مشاهده میشود:
«این قدرت خاص دنیای متجدد است که به درک روشنی از جهان متناهی به عنوان متناهی دست یافته و یا در علم به جنبهٔ تحصلی آن رسیده است، بدین معنی که حقایق معینی را بیشتر از آنچه که هستند تصور نمیکند و در عمل آمیخته با خرافات نیست. بدین مفهوم که به اشیاء و اشخاص به صورتی اسرار آمیز و مقدس نظر کند آن ترس و احترام بی واسطه که از ابهام اختلاط مطلق با مقید یا کلی و جزئی یا به بیان سادهتری از خداوند و انسان و یا ایده آل ناشی میشد برای همیشه از جهان رخت بربسته است.»
📒سیر تفکر معاصر ج۱
#محمد_مددپور
#انسان_شناسی
#فلسفه_دین
📖اندیشه دینی